2541 : اتفاق
مائده | دوشنبه, ۲۷ آبان ۱۳۹۸، ۱۲:۵۲ ب.ظ |
حموم رفتم و نشستم سر کارم. نگران نباش قاطی کردنم تموم شد. و دارم سعی میکنم که کارامو انجام بدم. ادم بعضی وقتها واقعا قاطی میکنه و نمیدونم چی میشه اما اتفاق میفته. انگار باید منتظر بمونی تا خودش راست و ریست بشه. ساعت یک هست و من چهار ساعت وقت دارم تا کار کنم بعدش کلاس زبان که تا هشت هست بعدشم که دوباره کار میکنم. مهام میره تهران و من میمونمو من. فردا کلی کار دارم. باید تنها صبحونه بخورم. ناهارمو باید درست کنم بیرون برم حتی. احتمالا. و کارامم انجام بدم. همین. دیگه حرفی ندارم. هی سعی میکنم طولش بدم ولی دیگه نمیشه. باید برم...فقط میدونم نباید جا بزنم. هرچند سخت باشه گاهی. باید خودمو محکم بگیرم تا ول نکنم این ریسمانو. چیزی که منو به گذشته و آینده وصل کرده.
- ۹۸/۰۸/۲۷