1220 : هیچ
اومدم فیلم ببینم. با لپ تاپ مها. مطلقن هیچ چیز اشتیاقی ندارم. حس مرگ دارم. که چی حالا. ۲۴ً سال زندگی کردی درد کشیدی این همه اتفاقات بد چرا باید به ۲۴ سال آینده امیدوار باشم؟ اصلا اصلا هیچ حسی ندارم. انگار گیر کرده باشم. چرا باید تحمل کنم. صبح شب بشه. شب صبح بشه اخرم هیچی انگار هیچ چیز جذابی هیچ دلگرمی ندارم چرا باید زندگیکرد چرا نباید تموم کرد این که دیگه اختیارش دست خود آدم. برای هیشکی مهم نیست بودو نبود من. هیچی کم نمیشه از این جهنم. هییچکس ناراحت نمیشه. هیچکس. واقعا نمیدونم تا کی میشه زندگی کرد. شاید هنوز امید دارم کتاب بخونم و شاید کاری کنم. اما فکر نکنم. من هیچی نیستم هیچی. فقط باید بمیرم.دیگه اونم نیست خوبه راحت شد از دستم همینجوریم چند ماه باید خسته شده باشه. دیگه تموم که بشه انگار هیچوقت کسی به اسم من نبوده. بوده نبوده چه فرقی داره. دلم میخواست آدم بزرگی بشم اخه خیلی زوره این همه رنج زندگیمردنو بکشی آخرش هیچی. پس رچا زندگی میکنیم س چرا. تا الان من چیکار کردم؟ هیچی هیچی. دلم میخوا برم سر کار ام. حوصله آدمارو ندارم دلم تنها بودن میخواد ولی از خونه خستم. از اینجا از دنیا اصلا. اوووف. بیخیال کاش خوابم ببره. از همین الان میتونم واسه خوابم نبردن اشک بریزم هار هار. هیم این اهنگ همایون تو گوشم خیلی وقتم هست گوش ندادما ولی هی میگه ابر میباردو من میشوم از یار جدا. یکی بهش بگه لطفا ساکت شو حتی صدای تو هم رو مخم. اون روز بارون میومد وقتی نیومد. یه دختر با یه گل ارکیده دیگه داشت تند میشد گذاشتمش کنار خیابون راه افتادم. اه از این زندگی متنفرم از این تکرار.
- ۹۷/۰۱/۲۲